......

......

......

......

۸۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

سکانس اول:

تمدن را دیدم

خودش بود

در اتوبوس

اصلاً فرصت نداشت

که پیرزنی سوار اتوبوس شود!


سکانس دوم:

گفته بودم که تمدن را دیدم؟

دوباره دیدمش

در اتوبوس

این بار دست بچه‌ای لای در ماند!


سکانس سوم:

باز هم تمدن

باز هم اتوبوس

باز هم ایستگاه

باز هم سرعت

این بار خودم به دنبالش می‌دویدم!



محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۴۱ بامداد

۱۴تیر۱۳۹۵

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۵۱
محمدباقر

دوست داری

به پای تمدن ذبح شوی

یا

می‌خواهی

قربانی حریم حرم شوی؟


پی‌نوشت:

۱. ذبح: سربریدن گاو و گوسفند، کشتن، هلاک‌کردن، پاره کردن و گلو بریدن.

۲. قربانی: قربان‌شدن، به گرد سر کسی گردیدن.

نک لغت‌نامه دهخدا


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۱:۴۱ شب

۱۳تیر۱۳۹۵

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۳
محمدباقر

قبل‌تر، از بیانات شهید مطهری رحمة‌الله‌علیه خوانده بودم؛ ولی فقط خوانده بودم!


اینکه هر جا دلت از بزرگیِ کسی یا چیزی لرزید و خواستی منفعل بشوی، سریع بگو «الله اکبر!»


قدرتش اعجاب‌برانگیز است. ذوب می‌شوی در خدا. کوه هم در برابرت کوچک می‌شود.


اگر شما هم مثل من به خودتان خندید که چرا تحت تأثیر شکوه و عظمت خلق خدا قرار گرفته‌اید، یک صلوات برای شهید مطهری بفرستید.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۸:۵۳ شب

۱۳تیر۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۰:۵۶
محمدباقر

نقل به مضمون از توضیحات پدرم دربارهٔ

انسان‌شناسی حضرت امام خمینی رحمة‌الله‌علیه


زمانی که عقل می‌خواهد وارد میدان شود و کنترل ما انسا‌ن‌ها را به دست بگیرد، دو قوهٔ خشم و شهوت بیکار نمی‌نشینند.


خشم و شهوت از همان ابتدا اختیاردار ما بوده‌اند. شهوت فقط میل جنسی نیست! منظور خواستن است.


از همان کودکی‌مان هر چه می‌خواستیم یا با گریه به دست می‌آوردیم یا با داد و فریاد.


عقل به تنهایی از پس خشم و شهوت برنمی‌آید. به خصوص که شیطان نیز از بیرون هوای درون را دارد.


در اینجاست که دین باید به کمک عقل بیاید و عقل دست نیاز به سوی دین دراز کند.


عقل فقط با انقلابی درونی می‌تواند اختیار امور را در دست بگیرد. این انقلاب نیازمند حسّی متعالی است که این حس را دین به وجود می‌آورد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۵:۴۹ عصر

۱۳تیر۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۰
محمدباقر

تا حالا از این زاویه به حق و تکلیف نگاه نکرده بودم!

اینکه هم حق و هم تکلیف دو روی یک سکه‌اند.


برداشت اول من:

اگر پدر تکلیفی در قبال منِ فرزند دارد، این تکلیف می‌شود حق من بر گردن پدرم.


برعکسش هم صادق است. یعنی اگر منِ فرزند در قبال پدرم تکلیفی بر گردن دارم، این تکلیف بر گردن من می‌شود حق پدرم.


برداشت دوم من:

در همین مثالِ تکالیف و حقوق پدر و فرزند، تکلیف و تعهد ثابت است.

اگر روزی در جایگاه فرزندی، حقی بر گردن پدر داشتیم

اکنون در مقام پدری، فرزندمان بر گردن ما حقی دارد.



نتیجه:

۱. هر تکلیفی که بر عهدهٔ دیگری است، حقی است برای دیگری: تکلیف ما در قبال همسایهٔ‌مان می‌شود حق همسایهٔ‌مان.


۲. قطعاً همان تکلیفی که ما در قبال دیگران داریم، دیگران نیز در قبال ما دارند.

مثلاً همان‌گونه که ما در قبال همسایهٔ‌مان تکلیف داریم، همسایهٔ‌مان نیز همان تکلیف را در قبال ما دارد.


پی‌نوشت:

۱. مایهٔ این کلام از سخنان استاد رحیم پورازغدی، در پیج اینستاگرام است؛ ولی ابتکار قلم از خودم!

۲. زبان دین زبان حق و تکلیف است.

۳‌. این‌گونه نوشتن برای من، هم تمرین خواندن است هم تمرین نوشتن.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۴:۰۲ ظهر

۱۳تیر۱۳۹۵

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۴۳
محمدباقر

دوگانهٔ جنس و جنسیت را جدی بگیریم!

جنس همان مردی و زنی است؛ ولی جنسیت مردانگی و زنانگی است.

برخی از زیرمجوعه‌های موضوعات جنسی عبارت‌اند از:

غریزهٔ جنسی،

آلت‌تناسلی مرد و زن،

آمیزش،

بیماری‌های مربوط به رفتارهای پرخطر،

چند‌وچون نزدیکی.

 

پس فهمیدیم که موضوعات جنسی حول محور سکس هستند. اما بپردازیم به جنسیت! جنسیت مربوط به تکالیف و امتیازات مرد و زن و نیز پسر و دختر، در خانه و جامعه است.

 

مراقب باشیم به اسمِ موضوعات و مسائل جنسیتی، موضوعات و مسائل جنسی را به خورد ما ندهند.

 

اگر از همان کودکی به پسرها، پسربودن و به دخترها، دختربودن را القا کنیم،

اگر در انتخاب اسباب‌بازی‌ها و نوع پوشش پسران و دختران دقت کنیم،

اگر فرق خانه و جامعه را برای خودمان و نیز پسر و دخترمان مشخص کنیم،

اگر...

راحت‌تر با مشکلات و امور روزانه کنار می‌آییم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۲۵ بامداد

۱۱تیر۱۳۹۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۰
محمدباقر

دوستانی که در وبلاگشان متن‌های طولانی می‌نویسند به این نکته‌ها توجه کنند:


مخاطب شما چه کسی است:

مخاطب کم‌حوصلهٔ ایرادگیر و خسته

مخاطب نوعی و حرفه‌ایِ دقیق


بنابراین پرداختن به محتوا و شکل مطلب یک باید است!

برای محتوا بعداً مفصل می‌نویسم؛ اما شکل مطالب این‌گونه باشد:


۱‌. جمله‌های کوتاه: یعنی مخاطب شما تا فعل و نقطه را نبیند، آرام نمی‌شود. از کلاس‌های ویرایش و نگارش مؤسسهٔ ویراستاران.


۲. پاراگراف‌های سه چهار خطی: پس از سه چهار جمله دوبار اینتر را بزن. اگر مخاطب حوصله کند متنی را بخواند، دوست دارد آن مطلب را قسمت‌قسمت بخواند.


۳‌. احترام به حافظهٔ تصویری: بهتر است حتی اگر متنی را می‌خواهیم صیمیمانه بنویسیم، اصول شکسته‌نویسی را رعایت کنیم.

برای رعایت این اصول و احترام به حافظهٔ تصویری مخاطب خود، این کتاب را بخوان: اصول شکسته‌نویسی اثر استاد علی‌ صلح‌جو.


۴. دراز ننویسی: به مورد اجرا گذاشت. حضور پیدا نمایید. مورد قبول واقع شد. و... .

پس سعی کن این‌گونه ننویسی؛ چون هر چه متن ساده‌تر باشد، مخاطبان بیشتری جذب می‌شوند. از جروهٔ مؤسسهٔ ویراستاران.


۵. تصمیم‌گیری صحیح برای مترادف‌ها: در سخنرانی، سخنران مجبور است برای همراه‌‌کردن مخاطب با خودش، مترادف بیاورد.

در متن‌ آیا نویسنده مجبور است؟ خیر چون می‌تواند ساعت‌ها به متن خیره شود و فکر کند. نقل به مضمون از کتاب بهتر بنویسیم اثر استاد رضا بابایی.


قطعاً نکته‌های دیگری نیز هست که به فراخور زمان، به اشتراک می‌گذارم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۵:۰۱ صبح

۱۳تیر۱۳۹۵

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۵:۰۷
محمدباقر

فرق هست بین عیب و نقص.


برای مثال بدن انسان را در نظر بگیرید.


اگر انسان دست داشته باشد ولی سالم نباشد. یعنی سوخته باشد، انگشت نداشته باشد، شکسته باشد، دایرهٔ حرکتی‌اش کامل نباشد و...

می‌گوییم این دست معیوب است.


اما اگر انسان اصلاً دست نداشته باشد، می‌گوییم این انسان ناقص است. یک دست ندارد.


پس

عیب یعنی داشتن ولی ناسالم و نامطلوب.

نقص یعنی نداشتن.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۸:۲۵ شب

۱۲تیر۱۳۹۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۳
محمدباقر

متن‌هایی که می‌خوانیم به چند طریق به ما اطلاعات می‌دهند:

یکی مستقیم دیگری غیرمستقیم.


برای نمونه این کوته‌نوشت‌ها را بخوانید:


۱. او در حال نقاشی‌کردن روی تابلو بود که روسری‌اش روی زمین افتاد.

۱.۱. اطلاعات مستقیم: واژه‌به‌واژهٔ متن بالا.

۲‌.۱. اطلاعات غیرمستقیم: چه کسی در حال نقاشی است؟ دختر! از کجا فهمیدیم؟ از روسری.


۲. از گرما داشت هلاک می‌شد. دستش را سایه‌بان چشمش کرده بود.

۱.۲. اطلاعات مستقیم: واژه‌به‌واژهٔ متن بالا.

۲.۲. اطلاعات غیرمستقیم: روز است. سر ظهر است.

ممکن بود این هلاک‌شدن از گرما در شب اتفاق افتاده باشد؛ اما این عبارت «دستش را سایه‌بان کرده بود» به ما می‌فهماند که روز است.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۴:۰۳ ظهر

۱۲تیر۱۳۹۳

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۴
محمدباقر

یکی از مزیت‌های علمی و عملی دانش حقوقی، مشخص‌کردن رابطهٔ اشخاص با هم‌دیگر و دولت است.

اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی هستند.


دوم راهنمایی بودم. سه چهار نفر از بچه‌ها با هم دعوایشان شد. من هم یکی از این چهار نفر بودم.


دعوای بدی بود. هم فحش جدید یاد گرفتیم هم یادگاری‌های فراوانی‌ روی بدنمان ماند!


هر چهار نفرمان را بردند دفتر. ناظم حکم سرباز دم در را داشت. فقط معطلمان کرد. چهار دشمن خونی کنار هم نشسته بودیم.


نه باید حرفی می‌زدیم نه تکان می‌خوردیم. از کوچک‌ترین حرکت، این مأمور سوءبرداشت می‌کرد.


بالأخره انتظار به‌سر رسید و مدیر از راه رسید. خودمان را جمع‌و‌جور کردیم. مستقیم رفت سمت ناظم و با او گفت‌وگو کرد. نگاهش به ما بود و گوشش به ناظم.


ما کنجکاو شده‌ بودیم که چه به هم می‌گویند. تلاشمان بی‌فایده بود. مدیر به طرفمان آمد. ما روی زمین نشسته بودیم.


سریع خودمان را تکاندیم و جلو او ایستادیم. سلاممان کرد و سخنش را با ارزش دوران نوجوانی و ارزش دوستی شروع کرد.


سردرگم شده بودیم. فکر کردیم اولین عملشان اطلاع‌دادن به پدرومادر باشد و دومین عملشان ممنوع‌شدن از حضور در کلاس‌های همان روز.


گرم این افکار بودم که یکی از بچه‌ها صورتم را بوس کرد! به خودم آمدم. آشتی‌کنان بود. همه به اتفاق گفتیم باشد هم‌دیگر را می‌بخشیم.


فتح‌الفتوح مدیر اینجا بود. به ما گفت رابطهٔ شما با یکدیگر یک موضوع بود که حل شد. خدا را شکر؛ اما باید فکری هم به حال رابطهٔ بین شما با قوانین مدرسه کرد!


هاج‌ و واجی ما بعد از خوش‌حالی آشتی‌کنان دیدنی بود! مدیر، ناظم را صدا زد. از سابقهٔ ما پرسید. فکر می‌کردیم همه چیز تمام شده است. خوش‌بختانه بی‌سابقه بودیم و پرونده‌مان سفید...


خاطرهٔ آن روز در ذهنم بود تا اینکه در دانشگاه دربارهٔ تعهدات و امتیازات اشخاص با هم‌دیگر و دولت آشنا شدم و امروز دست به قلم شدم و آن خاطره را نوشتم.


پی‌نوشت:

در پاراگراف اول و دوم از واژهٔ دولت استفاده شده است.


منظور من این است که در علم حقوق به جز مشخص‌شدن رابطهٔ اشخاص با یکدیگر، رابطهٔ اشخاص با دولت هم مشخص می‌شود.


شاید در این خاطره مدرسه و مدیر حکم جامعه و دولت به معنای اعم خودش را داشته باشد‌.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۳:۳۲ ظهر

۱۲تیر۱۳۹۵

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۰
محمدباقر