خاطرهای حقوقی!
یکی از مزیتهای علمی و عملی دانش حقوقی، مشخصکردن رابطهٔ اشخاص با همدیگر و دولت است.
اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی هستند.
دوم راهنمایی بودم. سه چهار نفر از بچهها با هم دعوایشان شد. من هم یکی از این چهار نفر بودم.
دعوای بدی بود. هم فحش جدید یاد گرفتیم هم یادگاریهای فراوانی روی بدنمان ماند!
هر چهار نفرمان را بردند دفتر. ناظم حکم سرباز دم در را داشت. فقط معطلمان کرد. چهار دشمن خونی کنار هم نشسته بودیم.
نه باید حرفی میزدیم نه تکان میخوردیم. از کوچکترین حرکت، این مأمور سوءبرداشت میکرد.
بالأخره انتظار بهسر رسید و مدیر از راه رسید. خودمان را جمعوجور کردیم. مستقیم رفت سمت ناظم و با او گفتوگو کرد. نگاهش به ما بود و گوشش به ناظم.
ما کنجکاو شده بودیم که چه به هم میگویند. تلاشمان بیفایده بود. مدیر به طرفمان آمد. ما روی زمین نشسته بودیم.
سریع خودمان را تکاندیم و جلو او ایستادیم. سلاممان کرد و سخنش را با ارزش دوران نوجوانی و ارزش دوستی شروع کرد.
سردرگم شده بودیم. فکر کردیم اولین عملشان اطلاعدادن به پدرومادر باشد و دومین عملشان ممنوعشدن از حضور در کلاسهای همان روز.
گرم این افکار بودم که یکی از بچهها صورتم را بوس کرد! به خودم آمدم. آشتیکنان بود. همه به اتفاق گفتیم باشد همدیگر را میبخشیم.
فتحالفتوح مدیر اینجا بود. به ما گفت رابطهٔ شما با یکدیگر یک موضوع بود که حل شد. خدا را شکر؛ اما باید فکری هم به حال رابطهٔ بین شما با قوانین مدرسه کرد!
هاج و واجی ما بعد از خوشحالی آشتیکنان دیدنی بود! مدیر، ناظم را صدا زد. از سابقهٔ ما پرسید. فکر میکردیم همه چیز تمام شده است. خوشبختانه بیسابقه بودیم و پروندهمان سفید...
خاطرهٔ آن روز در ذهنم بود تا اینکه در دانشگاه دربارهٔ تعهدات و امتیازات اشخاص با همدیگر و دولت آشنا شدم و امروز دست به قلم شدم و آن خاطره را نوشتم.
پینوشت:
در پاراگراف اول و دوم از واژهٔ دولت استفاده شده است.
منظور من این است که در علم حقوق به جز مشخصشدن رابطهٔ اشخاص با یکدیگر، رابطهٔ اشخاص با دولت هم مشخص میشود.
شاید در این خاطره مدرسه و مدیر حکم جامعه و دولت به معنای اعم خودش را داشته باشد.
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۳:۳۲ ظهر
۱۲تیر۱۳۹۵