......

......

......

......

۳۵ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مگر عشق‌بازی با معشوق هرزگی تلقی می‌شود؟! چندسالی می‌شود خانه‌نشین شده‌ام. تنها نشسته‌ام و در فکر پاییزم. صدای مردم را از پنجره می‌شنوم. می‌گویند پاییز عوض شده است. اولین قرارم را یادم نمی‌رود. پاییز گفته بود لباس تنم را فرش زیر پایت می‌کنم. ردّم را از دم خانه‌ات بگیر و من را بیاب.


صبح زود شالم را محکم به خودم پیچیدم و راه افتادم. چراغ خانه‌های مردم همچنان می‌سوخت. چند ساعتی در فرش‌برگِ زیرپایم غوطه‌ور بودم. به پاییز که رسیدم، خیلی آهسته از پشت، در آغوش کشیدمش. هنوز کام خود را از پاییز نگرفته بودم که محتسب جارو به‌دست سررسید. او پاییز را جمع کرد و با خود برد. باورتان می‌شود در شهر ما محتسبان رفتگرند و رئیسشان، حاکم شهر؟


از فردای آن روز، سرسبزیِ پاییز، دستورِ مؤکّد حاکم به محتسبان بود. شهر را یکدست سبز کردند و رنگ‌واره‌های زرد و نارنجی و قرمز را از شهر زدودند. از بس محتسب موقع جاروزدن، عریانی پاییز را جار زد، دیگر باورم شده بود که سرسبزی‌اش لطف حاکم است به او.


از میان همهمهٔ مردم، یک نفر بلندبلند تکرار می‌کند دیگر این پاییز فرق می‌کند. آخَر همین پاییز، حاکم را راهیِ قشلاق کرد و محتسب را روانهٔ جورکردنِ بساطِ لحاف و کرسی.


صبر کن ببینم! نکند مردم هم عریانی پاییز را  در رستاخیز ر‌نگ‌ها دیده‌اند؟!


پی‌نوشت

سرِ سرسبزیِ عاریَتیِ پاییز حرف دارم!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲۲:۳۷

۹آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۶ ، ۰۰:۰۲
محمدباقر

یک نکته:

این متن صرفاً ساختهٔ ذهن طنزنویس من است و واقعیت ندارد. اما متأسفانه از سازمان‌های دولتی و طرز مدیریتِ مدیرانش، چنین رفتارهایی برمی‌آید.


امروز، اول صبح معاونِ فرهنگی آقای رئیس می‌گوید ده عادتِ غلطِ مردم را در استفاده از اتوبوس لیست کنید تا در سطح شهر به دید عموم بگذاریم.


خب همکاران نشسته‌اند و‌ دارند به ذهنشان فشار می‌آورند که آن ده عادت غلط را لیست کنند. البته کاری ندارم که بیشترِ حَضَرات، ماشین شخصی دارند یا سرویس دولتی؛ به این کار دارم که چرا ده تا؟!


از معاون پرسیدم چرا ده تا. گفت پس چندتا؟! گفتم شش تا. گفت چرا شش تا؟ گفتم پس چندتا؟! گفت همان ده تا. خلاصه اینکه این عدد ده هیچ ترجیحی به دیگر عددها ندارد. نتیجه‌اش این می‌شود که اگر مردم هشت عادت غلط داشته باشند، مجبوریم برای‌شان عادت‌سازی بکنیم.


بگذریم. برویم سراغِ همکارانمان. شش عادت را نوشته‌اند. حتماً لیستِ پایانی‌شان را خدمتتان خواهم خواند. عجالتاً قول می‌دهند به اضافه‌کاری نرسد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۷:۵۵

۹آذر۱۳۹۶

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۸:۰۶
محمدباقر

تا حالا در طول عمرتان به افرادی برخورده‌اید که حرف‌های معقول و پسندیده بزنند؛ اما برای زرنگ‌بازی؟!


نمونه‌اش همین جنگ تبوک بود. برای اولین بار قرار بود مسلمانان با امپراتوری روم رویارو شوند. شخصی آمد پیش پیامبر صلوات‌الله‌علیه و گفت از زیباییِ دلبران رومی دلم به لرزه می‌افتد. من را معاف کنید و بگذارید در دینم باقی بمانم.


او می‌خواست «به اخلاق پناهنده شود تا از جهادکردن شانه خالی کند». پیامبر هم نه توبیخش کرد نه اجبار. گفت تا تعفن تقوای تو مجاهدان را خفه نکرده، همین‌جا بمان.


نقل به مضمون از

علی شریعتی، علی «ع»، نشر سپیده باوران، صفحه ۱۸۲.

گلچینِ کانالِ تلگرامیِ آب‌و‌آتش.


اینکه جنگ تبوک بود و دوران پیامبر. در همین دو روز گذشته، در اطرافیانتان چنین رندانی را دیده‌اید؟


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۲:۰۴

۸آذر۱۳۹۶

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۰۹:۳۷
محمدباقر

- مایکل، چرا در یکی از همین کتاب‌ها و در آرامش سالنی به این بزرگی ماجراجویی نکنیم؟

- ماجراجویی زیر سقف؟!

- لابد ماجراجویی وسط جهنم؟

- سوفی ‌عزیزم، بیا خوش‌حال باشیم که می‌شود از این جهنم بالا رفت.


ادامه‌نوشت

نمی‌دانم چرا دست‌و‌دلم به داستان‌نویسی نمی‌رود.

شاید برای دکمه‌های زندگی من، پالتوی زمستانه لازم نباشد.

اشاره به این جمله داشت: برای داستان‌نویسی، این دکمه‌ را بگیر و کت بدوز!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۲:۵۰

۸آذر۱۳۹۶

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۱
محمدباقر

وقتی دل پدر و مادرت هزار راه می‌رود که استخر نروی،

بهانهٔ زمستانه‌یشان می‌شود سرما و سرماخوردگی.

بهانهٔ تابستانه‌یشان هم می‌شود کثیفی آب و شلوغی!


پی‌نوشت

امروز، در اتوبوس گفت‌و‌گوی دو پسربچه را می‌شنیدم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۱:۰۰

۸آذر۱۳۹۶

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۱:۱۰
محمدباقر

- مگر می‌خواهی بفروشی‌اش که عیب‌هایش را نمی‌گویی؟

- تاریخ را یا گذشته‌ام را؟

- گذشتهٔ تاریخی‌ات را. نمی‌دانم شاید حق داشتی؛ چون آن زمان قحط‌الرجال بوده و تو هم ناپخته بودی. اما حق نداری پنهانش کنی. ناسلامتی وزیر این مملکتی.

- وزیر یا ژنرال چه فرقی می‌کند؟ اعتبار امروزم را چه کنم؟!

- تاریخ را برای تجربه می‌خواهند و تجربه را برای پیمودن راه‌های طولانی و دشوار، نه برای اعتبار تو؛ پس یا باید تاریخ را تمام‌و‌کمال بازگو ‌کنی یا باید بگویی از روی تاریخِ تو، برای ممکلت نسخه نپیچند!


پی‌نوشت

تجربه برای پیمودن راه‌های طولانی است و دشوار. حال فکر کنید که برخی از رجال کشوری و لشکری برای حفظ اعتبار خود تجربهٔ خود را ناقص انتقال دهند یا اصلاً می‌خواهند فروشنده باشند. فاجعه آنجا رخ می‌دهد که برخی دیگر، از روی همین تجربه‌ها نسخه بپیچند.



محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۴:۰۶

۶آذر۱۳۹۶

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۲
محمدباقر

باز هم مغلوب سیاست‌های پدربزرگم شدم. هفت‌ دقیقهٔ تمام گول یا پوچ بازی کردیم و همه را باختم. اصلاً بهتر است بگویم «گل یا گل» بازی کردیم: در هر دو دست پدربزرگم گل بود. هر کدام از دست‌هایش را انتخاب می‌کردم، دست دیگرش را باز می‌کرد و گل را نشانم می‌داد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۰:۲۳

۷آذر۱۳۹۶

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۴
محمدباقر

«دراین‌باره»

و «دربارهٔ»ٔ

و «برای»

را با

«در این رابطه»

و «در ارتباط با»

و «جهت»

عوض نکنید؛ زیرا محتوا را دیریاب می‌کند و زیبایی را نیز از آن می‌گیرد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۷:۰۶

۶آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۷:۱۱
محمدباقر

- عزیزم لباس قشنگی پوشیدی!

- سیاه پوشیدم...

- خب؟!

- خب عرفان ببین حتی در شیرینی زندگی هم تفاهم نداریم!

- عزیزم منظورت را بگو؟

- هیچی، می‌خواستم بگویم حتی شیرینیِ زندگی‌‌مان با هم فرق دارد.

- منظور لطفاً؟!

- یعنی شیرینی زندگی تو شکلات تلخ ۹۰ درصد است و شیرینیِ من همان ۱۰ درصد باقی‌مانده!

- خب این یعنی...؟


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۳:۰۰

۶آذر۱۳۹۶

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۰
محمدباقر

دوستم برای معرفی محصولات گیاهی فلان کارخانه جلسه‌ای ترتیب‌ داده بود. قرار بود اگر صلاح دانستم، زیرمجموعه‌اش شوم و نمایندگی بگیرم. او سفارش کرده بود حتماً تشریف ببرم؛ چون همه هستند. منظورش را از همه نفهمیدم!

بیست دقیقه‌ دیرتر به جلسه رسیدم. وارد اتاق که شدم اعضای هیئت رئیسهٔ باشگاهمان را دیدم‌. این اعضا، برای جلسه‌های باشگاه یکی‌درمیان پیدایشان می‌شد... همان‌جا جلسهٔ هیئت‌مدیرهٔ باشگاه را برگزار کردم‌!

دوستم به روایت من


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲۰:۴۷

۵آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۲
محمدباقر