......

......

......

......

۸۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

دوست دارم

تنها، تنها خیال کنم

و تنها سفر کنم

آکنده‌ام نه از زمین و نه از زمانه‌ام

که از سودای زمانه‌ام

ابزار من نی‌اند چوب و ارّه

نی اسباب من بلم

هر جا روم شهر فرنگ است

و نیرزد به زحمتش

افزار من قلم و حتماً ورق‌پاره‌ای

شاید مفرّ من

همین نوشتن است.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۴۵ بامداد

۱۶آبان۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۹
محمدباقر

به اختیار به جبر تنهایی

تن در دادم

زاهدمسلک نبوده و نیستم

عارفانه‌ نزیسته‌ام

صوفی‌گری هم

منسوخ است دیگر

به جبر بودم گریز به یک از دو گزیر

غریق تفکیرشدن یا آویزان زمانه شدن

مخیّر گریختم و لاجرم در بند اولی گرفتار آمدم

اینگونه بود که به عزلت نشستم و نوشتم

اعتراف می‌کنم!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۴۷ ظهر

۱۴آبان۱۳۹۲


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۴
محمدباقر

عادت کردم به عادت‌کردن

به نظم مکانیکی

در بند تک‌تک دقیقه‌ها

به انضباط اداری و به روزمرّگی اسیرشدن

آری

ماهیت چرخ‌دنده‌های تمدن

ما انسان‌ها هستیم

همان گوریل‌های ارتقاء یافته!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۹:۳۶ صبح

۸آبان۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۹
محمدباقر

از آنجا که از دار دنیا همین پدر و مادر را دارم و شغلم نیز خدماتی فلان شرکت خصوصی ورشکسته است، مهر دختر شما کلیّهٔ طرف راست باشد.

فقط به یک شرط

اینکه تا زمان حیاتم حق هیچ‌گونه دخل و تصرفی ندارید!

حالا چرا طرف راستم؟

چون کلیهٔ طرف چپم هم سنگ‌ساز است هم تصادفی.

می‌بینین که چه به فکرتان هستم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲:۱۲ بامداد

۲۸خرداد۱۳۹۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۹
محمدباقر

الهی

چون تویی محرم اسرار

و محرم افشا

به چه کس توان بگفتن اسرار؟!


*محرم اولی: خودی

*محرم دومی: حرام‌کننده

محمدباقر قنبری نصرآبادی

ساعت: فراموش کردم.

تاریخ: ۱۳۹۰

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۹
محمدباقر

با چه سوز و گدازی می‌دوم

و فقط می‌دوم

در جمعیتی که جملگی می‌دوند

من نیز می‌دوم

از نفس افتادم

عقلم گفت: بایست

ولی باز هم می‌دوم

حواسم متمرکز

روی دویدن

جمعیت سر توقف ندارد

حتی برای تجدید قوا

و فقط می‌دویم

افتاده بودم از پا

اما تقلا بود از من برای دویدن

اکنون هم می‌دوم

اکنون برای دویدن فقط می‌دوم

به دنبال جمعیتی که دنبال غرب می‌دوند

من هم می‌دوم!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۰۷ بامداد

۲۳بهمن۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵
محمدباقر

چگونه انکار را انکار کنم

تا مقبول بیفتد

آخر من نیز در حین سقوط

اورادی گفتم و مقبول افتاد

حال که صعود می‌کنم

چگونه انکار کنم

انکار را

تا منِ امروز را پذیرا باشی!

با سقوطم، سقوط نکن

اگر چنین شد

همراه با صعودم

صعود کن!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲:۵۹ ظهر

۲۴آذر۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۵
محمدباقر

بر سر در مسجد محلهٔ‌مان

خواستم بنویسم جوانان وارد شوند

وانگهی به یاد خزان عمر و

حسرت ایام شباب خود افتادمی

اینگونه بود که نوشتم

جوان وارد شوید!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۵:۴۰ صبح

۲۶فروردین۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۷
محمدباقر

الهی

چه جبری از این زیباتر و پسندیده‌تر

که اگر بنده‌ات مرتکب نواهی شد،

لاجرم برای از نو شروع‌کردن به‌سویت باز می‌گردد

و چه اختیاری از این زیباتر و پسندیده‌تر که بنده‌ات

به این جبر تن در دهد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۵:۵۲ صبح

۲۶فروردین۱۳۹۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۳
محمدباقر

تقدیم من شد

چنانکه مسبوقم

رونوشتِ

از پیش نوشته شدهٔ سرنوشتم

احتراماً

و فقط جهت استحضار!

چون به موقع به فکر نبودم...


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۴:۳۵ ظهر

۱۲شهریور۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۰
محمدباقر