......

......

......

......

۱۸ مطلب با موضوع «لحظه‌نویسی‌های دغدغه‌مند» ثبت شده است

مهم این است

که شور و شعورت تسخیر نشود!

قلبت که تسخیر شد

تسخیرکردن

سه وجب فاصله

بین دو گوش که کاری ندارد

یا نه

سه وجب

فاصله بین دو گوش

که تسخیر شد

تسخیرکردن قلب

کاری ندارد


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۷:۰۶ عصر

۱۱تیر۱۳۹۵

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۲۱
محمدباقر

ریحانه، خواهرزاده‌ام می‌خوابد

کودکان جنگ‌زده هم...

ریحانه به یک امید می‌خوابد

فردا دوباره بیدار شود

و بازی‌گوشی کند

او

آن کوک جنگ‌زده به یک امید

بیدار می‌ماند

فردا راحت بخوابد!

 

محمدباقر قنبری نصرآبادی

۳:۲۵ بامداد

۱۱تیر۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۳
محمدباقر

این دوستانی که جلو چشم ملت دم از ناامیدی می‌زنند و امیدی به بازدم ندارند.


این دوستان فضای مجازی به جای اینکه هر روز روی دیوار وبلاگشون بنویسند:

یک روز دیگه هم رفت،

اونم رفت، پس منم برم،

دو سال است که مدام می‌نویسم و الان هم می‌نویسم،

وای روزمرگی،

باز هم تکرار،

و... .


توجه کنند!


یک نسخه‌ای اسلام برای شما پیچیده که اگر رعایت کنی دیگه نمیای در وبلاگت بنویسی «یک روز دیگر هم گذشت.»



۱. حضرت علی علیه‌السلام:

بزرگ فکر کن.

کوچک عمل کن.

از همین الان شروع کن.


امام سجاد علیه‌السلام:

تداوم داشته باش.


۲. اگر اشتباه نکنم از مرحوم علامهٔ جعفری است:

باید در زندگی‌ هدف داشته باشی.

هدفی متعالی و دست‌یافتنی.

برای رسیدن به هدفت باید تلاش کنی.


۳. نزدیک به مضمون یک جمله از یک کتاب داستان‌نویسی:

انتظار نداشته باش یک شبه موفق بشوی.

یک شبه موفق‌شدن‌، چندین سال زمان می‌برد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۷:۳۷ شب

۹تیر۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۶
محمدباقر

۱. تو باشی

برای پیشرفت

کدام را انتخاب می‌کنی؟

پرسش‌های به‌موقع

یا

پاسخ‌های بی‌پرسش

و درگذر


۲. به نظر من این موضوع ممکن است به نوعی، به سواد رسانه‌ای اشاره کند: بیشتر کاربران فضای مجازی به‌دنبال پاسخ‌هایی هستند که اصلاً پرسش‌ و نیازشان نیست.

شاید برای همین بیشتر ما پیشرفت نمی‌کنیم!

شاید برای همین سردرگم‌ می‌شویم!

شاید برای همین می‌خواهیم به همه جا برسیم و به هیچ جا نمی‌رسیم.

شاید برای همین می‌خواهیم همه چی دان بشویم و هیچی دان می‌شویم.

شاید برای همین در دنیای سطحیِ مجازی، سطحی باقی می‌مانیم.

شاید... .


۳. نقل به مضمون از مرحوم علامه جعفری:

آن‌قدر که بشر از پرسش‌های به‌موقع پیشرفت کرده است، معلوم نیست از جواب‌های متغیر و درگذر پیشرفت کرده باشد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۰:۴۳ شب

۶تیر۱۳۹۵

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۷
محمدباقر

اگر چشم و ابرو بیایی

اگر با کرشمه راه بروی

اگر صدات را نازک کنی

اگر در انتخاب واژه‌هایت دقت نکنی

یعنی حیا نداری

یعنی چادر هم که سر کرده باشی

باز هم چراغ سبز نشان دادی!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۹:۱۹ شب

۶تیر۱۳۹۵

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۱:۲۳
محمدباقر

۱. تعداد سایت‌ها، رسانه‌های ارتباط‌جمعی، کانال‌ها، گروه‌ها و حتی مطالب خیلی زیاد است.

پس پیش از ورودت به اینترنت هدفت را مشخص کن.


۲. سفره‌های گوناگونی پهن است. انواع غذاها را سر سفره‌ها چیده‌اند.

این سفره‌ها همان کانال‌ها و سایت‌ها هستند و غذاها نیز همان محتواها و مطالب.

پس حتماً می‌دانی که هر دعوتی و هر سفره‌ای شایستهٔ تو نیست.

همچنین همان‌گونه که در انتخاب غذای جسمت دقت می‌کنی، در انتخاب غذای روحت باید دقت کنی.


۳. غذاهای مفید برای روح، هم متنوع‌اند و هم زیاد.

پس به اندازهٔ نیاز و ظرفیتت غذا بخور.


۴. وقت طلاست.

پس مراقب باش عمرت به فنا نرود.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۳۶ ظهر

۶تیر۱۳۹۵

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
محمدباقر

در کشورهای عقب‌ماندهٔ فرهنگی وقتی شخصی دم از آزادی می‌زند، باید بی‌قید‌و‌بندی و بی‌تعهدی و پوچی را به یاد بیاوری!

اینجا مردها وقتی می‌خواهند بگویند ما آزاد هستیم یا روشن‌فکر سریع به اسلام و دستوراتش پشت‌پا می‌زنند.

نمونه‌اش در نگاهشان به جنس زن است.


۱. آقایان آزاد و آزادی‌خواه در کوچه و خیابان:

عجب دافی

عجب مالی

عجب چیزیه

اوفففف

معامله (مامله)

چه شاسّی بلنده

دوست دخترم

عجب تیکّه‌ای

این زن‌ها که رانندگی بلد نیستند!


نمونه‌های خفن‌تر همین آقایان:

عجب جنده‌ای

صیغه‌ام می‌شی

شبی چند

بریم شمال

شارژ می‌خوای


۲. همین آقایان در منزل:

ضعیفه

زنیکه

کلفت خانم

هُی

زن پس کوجای؟

شیوهٔ مخاطب‌قراردادن زن‌هایشان همیشه با طلبکاری است.


مثلاً می‌خواهند بی‌تعهدی ولی مردانگی خود را نشان بدهند.


۳. همین آقایان قدری متمدن‌تر ولی غرض‌‌ورزتر و بیمارتر:

عقل خانم‌ها نصف آقایان است.

حق خانم‌ها نصف آقایان است.

استاد چرا عقل زن ناقص است؟ خندهٔ کلاس همانا و... همانا.

شما که جنس دومی!

چرا به زن‌ها گواهی‌نامه می‌دهند؟

چرا حق رأی دارند؟


جالب اینجاست که تمام این‌ها به پای اسلام گذاشته می‌شود

یعنی هم آزادی نداشتنشان تقصیر اسلام است هم این نوع زندگی‌شان!


اما این نوع نگاه به زنان که خواستهٔ غربی‌هاست یا خواستهٔ برخی سودجو، باعث می‌شود زن جایگاه واقعی‌اش را از دست بدهد. باعث می‌شود از لطیف‌بودن و ریحانه‌بودن و محور‌بودن خارج شود و خود بشود بازیچهٔ محور غرب.


اما نگاه صحیح به خانم‌ها:

۱. دختر خانواده

۲. همسَر و هم‌سِر

۳. مادر

۴. و دیگر جایگاه‌ها و نهادهای اجتماعی مؤثر مانند خاله و عمه و... .

در تمام این مراحل هم حقوقش مشخص است و تکلیفش.


حالا اگر برخی عقده‌ای بار آمده‌اند یا کمبودهایی داشته داشته‌اند یا نه، فقط دلشان می‌خواهد مثل مردها باشند، دلیل نمی‌شود که جنس و جنسیت زن را نادیده بگیرند و با چشم بسته بگویند تشابه حقوق زن و مرد!

اسلام برای موضوعات خاص و استثنا هم راهکار دارد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲:۴۶ ظهر

۴تیر۱۳۹۵

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۲
محمدباقر

اگر در حوزهٔ کتاب و ما یتعلّقش اختیاردار بودم!

قسمت اول


۱. لیست کاملی از این ناشران تهیه می‌کردم:

فعال و غیرفعال،

تخصصی و غیرتخصصی،

شغل اول و غیر شغل اول،

درسی و غیردرسی

و... .


۲. دست‌کم به مدت یک سال، با کار گروهی، فعالیت این ناشران را بررسی می‌کردم.


۳. مجوز ناشران غیرفعال را معلق می‌کردم و با شرایطی مجوزشان را باز پس می‌دادم.


۴. ناشران غیرتخصصی را محدود می‌کردم و برخی مزایا را از ایشان می‌گرفتم.


۵. ناشرانی که نشر در الویت دومشان است، محدود می‌کردم و برخی مزایا را از ایشان می‌گرفتم.


۶. ناشران تخصصی و شغل‌ اولی را سازمان‌دهی می‌کردم.


۷. مالکیت معنوی را جدی‌تر می‌گرفتم و حتی در فضای مجازی پیگیری می‌کردم.


۸. ناشرانی که کتاب‌های ویرایش‌نشده چاپ می‌کنند، جریمه می‌کردم.


۹. ناشرانی که ویرایش را جدی می‌گیرند، بیشتر حمایت می‌کردم.


۱۰. سعی می‌کردم ناشران را به سوی تخصصی‌شدن سوق دهم.


۱۱. از تعداد ناشران کم می‌کردم؛ ولی انحصاری‌شان نمی‌کردم.

۱.۱۱. شاید هزار ناشر کافی باشد. اما به طور چرخشی و با قوانین خاص سال‌به‌سال یا فصل‌به‌فصل، پس از بررسی عملکردشان، مجوزشان را لغو می‌کردم و به سایر ناشران فرصت فعالیت می‌دادم.

۲.۱۱. اگر به ناشرانِ بیشتری نیاز ‌شود، با مشورت اضافه می‌کردم.


۱۲. سیستم پخش کتاب را در سراسر کشور سامان می‌بخشیدم. یکپارچه می‌کردم. نمایشگاه‌های دائمی و تخصصی برگزار می‌کردم.


۱۳. فرهنگ کتابخوانی را به صورت خانگی یا فامیل‌به‌فامیل، در بین مردم رواج می‌دادم.


۱۴. قدرت و انحصارطلبی ناشران دولت و دولتی را در صورت مشاهده تعدیل می‌کردم.


شاید این‌هایی که گفتم در حد شعار زیبا و مطلوب باشد.

شاید هم برای نشر و چاپ و پخش کتاب زهر باشد.

خلاصهٔ کلام اینکه باید تغییر داد و تغییر کرد!



محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۲۶ بامداد

۱تیر۱۳۹۵

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۲
محمدباقر