......

......

......

......

۲۸۷ مطلب توسط «محمدباقر» ثبت شده است

الا یا ایّهاالساقی

بده جامی

به این آدم

به بی‌حوّاترین آدم

که گرچه زد جوانه در دلم این یک درخت سیب

بخواهم من شدن یک بارقه

سرشارِ از امّید


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۲:۴۴ بامداد

۲۵بهمن۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۸
محمدباقر

روزی می‌رفتیم و می‌آمدیم

اصلاً ماضی استمراری بودیم

مگر نه این است

حال بعید من!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۷:۵۴ شب

۸آذر۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۱
محمدباقر

گفته بودم ملالتم را

از مرّگی

باز هم مرّگی

تکرار نگاه‌هایم

آن هم کلیشه‌ای


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۸:۱۰ شب

۱مهر۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۴
محمدباقر

شب بود

خزان بود

سرد بود

این‌ها همه بود

چون تو نبودی


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۳:۰۷ ظهر

۱۹مهر۱۳۹۳

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۹
محمدباقر

گر نباشد در توانم یوسف کنعان شدن

شیخ صنعان را که تانم من شدن

در پناه لطف حق باید گریخت

گر نتانی معتصم بر حق شدن معتضد باید شدن


*معتصم: چنگ‌زننده

*معتضد: یاری‌جوینده


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۳:۲۰ ظهر

۲۵مرداد۱۳۹۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۱
محمدباقر

به تأمل چه نهیوی سر زد

ز من مست خراباتی تفکیر

که چه کرده‌است خدایم به خداییش

بشد ساتر احوال من و لیک نبخشید

ببخشد به منش حال من و قال من

و آنچه که رفته‌است به تفویت

اگرش از پس مافات گذشته

کنمش توبه به تحقیق


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۱:۴۲ شب

۲۹اسفند۱۳۹۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۱
محمدباقر

نعره زدم که فهم خود کنم به نهیب

عالم به بخشش و مسبوقم به رحمتت

می‌بخشی و بخشیده‌ای مرا تو کریم

ناظر به حال منی آگاه به رحمتت


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۷:۳۸ شب

۱۸شهریور۱۳۹۳


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۹
محمدباقر

دو چندان می‌شود

روزمرّگی‌ام

در پنجاه واژهٔ مکرری

که مدام تکرار می‌شود


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۷:۳۹ شب

۱۵مرداد۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۴
محمدباقر

زیباست

فوق‌العاده زیباست

من بودم که فریادم به آسمان رسید

همگان به‌ظاهر بی‌اعتنا

اطراف را می‌کاویدند

اما دریغ از افسانه‌ای

که در افسونش من

زیباست

فوق‌العاده زیباست

این بار زیر لب اشارت رفت

و من مُتنبِّه از تنبیه زیرچشمی دیگران

افسانهٔ افسون‌گر من

کاغذنوشته‌ای بود

که زیبایی را منحصر زیبارویان دانسته بود!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱:۴۷ بامداد

۱۱اردیبهشت۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۶
محمدباقر

پرت شد به کل

حواس و جمع شد توجهم

پرت خطوط پُرچین و چاک

که بر گِرد چهرهٔ پرگَرد مادرم

جمع شد توجهم

جمع توجهی به درازای زندگی

بر جود امتنانی خدای عزَّوجلّ

مادر مادر مادر...


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۹:۰۰ شب

۲۳فروردین۱۳۹۳

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۵
محمدباقر