......

......

......

......

- مگر می‌خواهی بفروشی‌اش که عیب‌هایش را نمی‌گویی؟

- تاریخ را یا گذشته‌ام را؟

- گذشتهٔ تاریخی‌ات را. نمی‌دانم شاید حق داشتی؛ چون آن زمان قحط‌الرجال بوده و تو هم ناپخته بودی. اما حق نداری پنهانش کنی. ناسلامتی وزیر این مملکتی.

- وزیر یا ژنرال چه فرقی می‌کند؟ اعتبار امروزم را چه کنم؟!

- تاریخ را برای تجربه می‌خواهند و تجربه را برای پیمودن راه‌های طولانی و دشوار، نه برای اعتبار تو؛ پس یا باید تاریخ را تمام‌و‌کمال بازگو ‌کنی یا باید بگویی از روی تاریخِ تو، برای ممکلت نسخه نپیچند!


پی‌نوشت

تجربه برای پیمودن راه‌های طولانی است و دشوار. حال فکر کنید که برخی از رجال کشوری و لشکری برای حفظ اعتبار خود تجربهٔ خود را ناقص انتقال دهند یا اصلاً می‌خواهند فروشنده باشند. فاجعه آنجا رخ می‌دهد که برخی دیگر، از روی همین تجربه‌ها نسخه بپیچند.



محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۴:۰۶

۶آذر۱۳۹۶

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۲
محمدباقر

باز هم مغلوب سیاست‌های پدربزرگم شدم. هفت‌ دقیقهٔ تمام گول یا پوچ بازی کردیم و همه را باختم. اصلاً بهتر است بگویم «گل یا گل» بازی کردیم: در هر دو دست پدربزرگم گل بود. هر کدام از دست‌هایش را انتخاب می‌کردم، دست دیگرش را باز می‌کرد و گل را نشانم می‌داد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۰:۲۳

۷آذر۱۳۹۶

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۴
محمدباقر

«دراین‌باره»

و «دربارهٔ»ٔ

و «برای»

را با

«در این رابطه»

و «در ارتباط با»

و «جهت»

عوض نکنید؛ زیرا محتوا را دیریاب می‌کند و زیبایی را نیز از آن می‌گیرد.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۷:۰۶

۶آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۷:۱۱
محمدباقر

- عزیزم لباس قشنگی پوشیدی!

- سیاه پوشیدم...

- خب؟!

- خب عرفان ببین حتی در شیرینی زندگی هم تفاهم نداریم!

- عزیزم منظورت را بگو؟

- هیچی، می‌خواستم بگویم حتی شیرینیِ زندگی‌‌مان با هم فرق دارد.

- منظور لطفاً؟!

- یعنی شیرینی زندگی تو شکلات تلخ ۹۰ درصد است و شیرینیِ من همان ۱۰ درصد باقی‌مانده!

- خب این یعنی...؟


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۳:۰۰

۶آذر۱۳۹۶

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۰
محمدباقر

دوستم برای معرفی محصولات گیاهی فلان کارخانه جلسه‌ای ترتیب‌ داده بود. قرار بود اگر صلاح دانستم، زیرمجموعه‌اش شوم و نمایندگی بگیرم. او سفارش کرده بود حتماً تشریف ببرم؛ چون همه هستند. منظورش را از همه نفهمیدم!

بیست دقیقه‌ دیرتر به جلسه رسیدم. وارد اتاق که شدم اعضای هیئت رئیسهٔ باشگاهمان را دیدم‌. این اعضا، برای جلسه‌های باشگاه یکی‌درمیان پیدایشان می‌شد... همان‌جا جلسهٔ هیئت‌مدیرهٔ باشگاه را برگزار کردم‌!

دوستم به روایت من


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲۰:۴۷

۵آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۲
محمدباقر

سیاست‌مدار می‌خواهید، پدربزرگ من؛ آن‌هم به‌دلیل وضعیت خاصی که دارد. او پابه‌سن گذاشته است و باور کرده‌ایم گوش‌هایش سنگین شده است. این یعنی‌که از انسان‌های دوروبرش متمایزش کرده‌ایم. او از این متمایز‌شدن مطلع است و بهره‌ها می‌برد؛ درست عین سیاست‌مداران!


اما بشنوید از شنیدن و عمل‌کردن پدربزرگم:

هر جا بخواهد، می‌شنود و جوابت را می‌دهد؛

هر جا بخواهد، می‌شنود و جوابی نمی‌دهد تا زمانش برسد؛

هر جا بخواهد، می‌شنود ولی کارِ خودش را می‌کند؛

هر جا بخواهد، می شنود و جواب سربالا می‌دهد؛

هر جا بخواهد، می‌شنود ولی برای بازی‌دادنت دائم گوشش را جلو می‌آورد یعنی که فریادهایت بی‌ثمر است‌؛

هر جا بخواهد، می‌شنود ولی غافل‌گیرت می‌کند؛

هر جا بخواهد، می‌شنود ولی در فهمیدن حرف‌هایت دائم کلمه‌های مشابه و هم‌آوا را به‌زبان می‌آورد.


حتی

هر جا بخواهد وانمود می‌کند نمی‌شنود تا به‌ظاهر خیالت را آسوده کند که نفهمیده است؛

هر جا بخواهد وانمود می‌کند نمی‌شنود تا مجبور نباشد جوابت را بدهد؛

هر جا بخواهد وانمود می‌کند نمی‌شنود و خواب است؛ اما حتماً می‌شنود و دارد برایت خواب‌ها می‌بیند.


البته کشته‌مردهٔ عدالتش، در شنیدن‌ یا نشیندن هستم.

من را اصلاً نمی‌شنود؛

دامادهایش را با لبخند نمی‌شنود؛

مادربزرگم را با کلمه‌های هم‌آوا می‌شنود؛

عروس‌هایش را در خواب می‌شنود؛

نوه‌هایش را هم با هم و یکجا می‌شنود.


نتیجه‌نوشت

نکند سیاست‌مداران ما در مقیاسی وسیع‌تر، برای منافع شخصی‌شان، با گوش‌هایشان ملتی را بازی دهند؟!


اصلاً نکند خودِ سیاست‌مداران هم باورشان شده است گوش‌های سنگین از لوازم سیاست‌مدار‌شدن است؟!




ان‌شاءالله همهٔ پدربزرگ‌ها عمر طولانی و باعزت داشته باشند.

محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۲:۲۶

۵آذر۱۳۹۶

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۳
محمدباقر

طرف می‌گوید خواب دیدم مازراتی خریدم؛ اما نمی‌دانم چرا اتاقش شبیهِ اتاق پراید است! بعد خودش ادامه می‌دهد چون در عمرش هیچ تصویری از اتاق مازراتی نداشته‌ است.


چقدر تقلید برخی از غرب یا حتی اسلام‌ِ برخی دیگر شبیهِ این خواب است: هر دو به پوسته چسبیده‌اند.


پی‌نوشت

دریغ از دغدغهٔ کسب شناخت و معرفت!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۰۰:۴۱

۵آذر۱۳۹۶

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
محمدباقر

عبدالله شهبازی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر است. دربارهٔ سوادرسانه‌ای و زلزلهٔ غرب کشورمان سخنی دارد نزدیک به این مضمون: شاید تهدید امریکا برای تحدید ایران، با تکنولوژی هارپ، جنگی روانی باشد. شاید امریکا فقط به این تکنولوژی رسیده است که بتواند وقوع زلزله را زودتر پیش‌بینی کند.


و در ادامه خودم می‌افزایم: امریکا شبیهِ این جنگ روانی را علیه شوروی، در دروان جنگ سرد به‌راه انداخت. آن‌ها در گذشته جنگ ستارگان را مطرح کرند و  الان تکنولوژی هارپ را پیش کشیده‌اند‌.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۶:۳۰

۴آذر۱۳۹۶

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۶:۴۶
محمدباقر

دهانم را بستم؛ چون شهروندان در یونان [باستان] حق رأی‌ دارند.

دهانم بسته شد؛ چون شهروندان قشر خاصی بودند و مردم جدایِ از این قشر!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۴:۲۶

۴آذر۱۳۹۶

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۰۵:۱۴
محمدباقر

دلم می‌خواست بابایِ مدیرم دستم را می‌گرفت و می‌برد به آپارتمانم من را معرفی می‌کرد: پسرم، آپارتمان.

آپارتمان، پسرم!

البته مامانِ مدیر هم قبول است...


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲۱:۲۶

۳آذر۱۳۹۶

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۶ ، ۲۱:۳۶
محمدباقر