عادت کردم به عادتکردن
به نظم مکانیکی
در بند تکتک دقیقهها
به انضباط اداری و به روزمرّگی اسیرشدن
آری
ماهیت چرخدندههای تمدن
ما انسانها هستیم
همان گوریلهای ارتقاء یافته!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۹:۳۶ صبح
۸آبان۱۳۹۲
عادت کردم به عادتکردن
به نظم مکانیکی
در بند تکتک دقیقهها
به انضباط اداری و به روزمرّگی اسیرشدن
آری
ماهیت چرخدندههای تمدن
ما انسانها هستیم
همان گوریلهای ارتقاء یافته!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۹:۳۶ صبح
۸آبان۱۳۹۲
از آنجا که از دار دنیا همین پدر و مادر را دارم و شغلم نیز خدماتی فلان شرکت خصوصی ورشکسته است، مهر دختر شما کلیّهٔ طرف راست باشد.
فقط به یک شرط
اینکه تا زمان حیاتم حق هیچگونه دخل و تصرفی ندارید!
حالا چرا طرف راستم؟
چون کلیهٔ طرف چپم هم سنگساز است هم تصادفی.
میبینین که چه به فکرتان هستم.
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۲:۱۲ بامداد
۲۸خرداد۱۳۹۵
الهی
چون تویی محرم اسرار
و محرم افشا
به چه کس توان بگفتن اسرار؟!
*محرم اولی: خودی
*محرم دومی: حرامکننده
محمدباقر قنبری نصرآبادی
ساعت: فراموش کردم.
تاریخ: ۱۳۹۰
با چه سوز و گدازی میدوم
و فقط میدوم
در جمعیتی که جملگی میدوند
من نیز میدوم
از نفس افتادم
عقلم گفت: بایست
ولی باز هم میدوم
حواسم متمرکز
روی دویدن
جمعیت سر توقف ندارد
حتی برای تجدید قوا
و فقط میدویم
افتاده بودم از پا
اما تقلا بود از من برای دویدن
اکنون هم میدوم
اکنون برای دویدن فقط میدوم
به دنبال جمعیتی که دنبال غرب میدوند
من هم میدوم!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۱:۰۷ بامداد
۲۳بهمن۱۳۹۲
چگونه انکار را انکار کنم
تا مقبول بیفتد
آخر من نیز در حین سقوط
اورادی گفتم و مقبول افتاد
حال که صعود میکنم
چگونه انکار کنم
انکار را
تا منِ امروز را پذیرا باشی!
با سقوطم، سقوط نکن
اگر چنین شد
همراه با صعودم
صعود کن!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۲:۵۹ ظهر
۲۴آذر۱۳۹۲
بر سر در مسجد محلهٔمان
خواستم بنویسم جوانان وارد شوند
وانگهی به یاد خزان عمر و
حسرت ایام شباب خود افتادمی
اینگونه بود که نوشتم
جوان وارد شوید!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۵:۴۰ صبح
۲۶فروردین۱۳۹۲
الهی
چه جبری از این زیباتر و پسندیدهتر
که اگر بندهات مرتکب نواهی شد،
لاجرم برای از نو شروعکردن بهسویت باز میگردد
و چه اختیاری از این زیباتر و پسندیدهتر که بندهات
به این جبر تن در دهد.
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۵:۵۲ صبح
۲۶فروردین۱۳۹۲
تقدیم من شد
چنانکه مسبوقم
رونوشتِ
از پیش نوشته شدهٔ سرنوشتم
احتراماً
و فقط جهت استحضار!
چون به موقع به فکر نبودم...
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۴:۳۵ ظهر
۱۲شهریور۱۳۹۳
نمیشود اما
میدانم که میتوانم
صرفکنم
فعل سرکردن را
با کسی که فکر میکند
سپری میشود
زندگانیاش
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۷:۳۶ شب
۱۲شهریور۱۳۹۳
یک دقیقه پیش
تولد برادرم
یک دقیقه بعد
تولد من
هر دو
از دو نسل متفاوت
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۱۲:۲۹ ظهر
۲۱شهریور۱۳۹۳