......

......

......

......

فقر، در انحصار ماست

يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ب.ظ

هم سرد بود،

هم تاریک،

هم شب.

هر سه با تنهاییِ من و من روی صندلی‌های اتوبوس نشسته بودیم.

با پسربچه‌ای که آدامس می‌فروخت می‌شدیم هفت نفر.

به همهٔ ما می‌خواست آدامس بفروشد. حتی به خودش!

نخریدیم... .


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۲۳:۰۷

۳۰مهر۱۳۹۶

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۳۰
محمدباقر

نظرات  (۱)

۰۱ آبان ۹۶ ، ۰۱:۴۱ گیتی رسایی
سلام . ممنونم که به دیدنم اومدید .

چرا نخریدید ؟ شاید شما هم آدامس فروشی بودید که هنوز به قول معروف خودتان از صبح تا آنموقع دشت نکرده بودید

این به ذهنم رسید . و شاید
پاسخ:
خواهش می‌کنم.

برای رسیدن به خونه‌مون لازم داشتم.

یک‌خرده هم باید جلوی سوءاستفاده از کودکان گرفته بشه‌.
ما در حالت عادی آدامس از فروشگاه هم نمی‌خریم؛ مگر اینکه واقعا بفهمیم فروشنده محتاج نان شبش است.

اقتصاد مریض و سیاست‌بازی‌های چپ و راست هم مردم را به سخره گرفته‌اند و اصلا به فکر مردم نیستند...

در قسمت چرندنوشت آوردمش تا هر کسی جدی نگیردش؛ مگر اهل فن‌هایش مثل شما!

ممنون که آمدین!