معشوقهٔ من
با دامنی موجدار
موجی دامنهدار
در وجودم به راه انداخت
مارییـّا، مارییّــا، مارییّـــا، ماریـ...یــــــّا، ...!
بیهوده دل بسته بودم، یادم نبود
دامن موجدارش، چینخوردگی هم داشت
افسوس! که جام شوکرانش مؤثر نیفتاد
و نیز سوز تبدارش
تشنجآور نبود
با دامنی موجدار و موجی دامنهدار...
افسوس که چین خورده بود!
ماریّا، ماریّا، ماریا، ماریا، مـ...ار...یـا...!
این بار سوزن گرامافون روی نام تو گیر نکرده
فقط من موجدار صدایت میزدم
موجی دامنهدار با دامنهای کاملاً چینخورده
و دیگر نه دامن تو و نه صدای من
نه موج نه دامنه نه چینخوردگی دارد
...هم اکنون دریا آرام است...!
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۱۱:۴۹ ظهر
۷آبان۱۳۹۲