......

......

......

......

۶۲ مطلب با موضوع «شاید مرحلهٔ دومِ دست به قلم شدنم! :: چرندنوشت» ثبت شده است

لی یونگ: دشمنی که نشه شکشتش داد، باب میل دولتمونه. مگه نه؟!

ملانی: منظورت دشمنیه که ساختهٔ ذهنشونه؟

لی یونگ: جنگ‌ها شروع می‌شن که ادامه پیدا کنن.


ادامه‌نوشت

۱. در مستند فکر کنم خط مقدم جنگ هکرها، چنین حرف‌هایی زده شد.

۲. اسم‌ها و دیالوگ ساختهٔ ذهن ناآرام خودم است.

۳. شکسته نوشتم تا ذهن مخاطب متوجه نقل‌قول مستقیم شود.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

پنجشنبه ۰۷:۳۹

۶دی۱۳۹۷

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۰۷:۴۵
محمدباقر

به مدیرمان می‌گویم این برگه‌ها دیگر به درد نمی‌خورد. بریزم دور؟

پس از تأملی فیلسوفانه می‌گوید اول کپی بگیر بعد بریزشان دور!


پی‌نوشت

هم عنوان و هم متنش از دو دوست عزیزم بود. من فقط با قلم خودم نوشتمش. مثل نیمی از نوشته‌های دیگرم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

چهارشنبه ۰۳:۱۷

۲۸آذر۱۳۹۷

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۰۳:۱۷
محمدباقر

- می‌شه کیفِت رو بگردم؟

- انتخاب دیگه‌ای هم دارم؟

- نه!


محمدباقر قنبری نصرآبادی

یکشنبه ۰۶:۴۵

۱۳آبان۱۳۹۷

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۰۶:۵۲
محمدباقر

- می‌گه ما قسمتِ هم نیستیم!

- می‌گم حالا که سریال شدیم، قسمتِ هم نیستیم؟

- می‌گه توهم زدیا!

- می‌گم اصلاً فیلم‌نامه‌ش خوب نبود.

- می‌گه بدو برو پولمون رو پس بگیر.

- می‌گم دل خوشی داریا.

- می‌گه با تو آره.

- می‌گم عطفِ سریال همین جاست.

- می‌گه سریال کجا بود؟

- می‌گم می‌خوای سر کارم بذاری؟

- می‌گه همینه که هست. اصلاً ما قسمتِ هم نیستیم.

- می‌گم غلط کردم. صبر کن برم پولمون رو پس بگیرم.

- می‌گه مگه برای سریال هم سینما هست؟

- می‌گم تو بمون فقط. پس‌گرفتن پول با من.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

جمعه ۲۳:۲۱

۲۷مهر۱۳۹۷

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۷
محمدباقر

- آقای قوه‌قضائیه چرا دکتـ...

- مگه قوه‌قضائیه آقائه؟

- خب خانم قوه‌قضائیه چرا دکتر عبـ...

- صبر کن ببینم! به قوه‌قضائیه توهین می‌کنی؟

- نه به خدا! اولش درخواست داشتم. نمی‌دونم چی شد رسید به دعوا؛ اون هم دعوای جنسیتی. آخرش هم انگار داره ناموسی می‌شه!

ببخشید بی‌خوابتون کردم.


ادامه‌نوشت

فرق است میان بی‌خواب‌ترین با بیدارترین.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

جمعه ۱۹:۱۷

۲۷مهر۱۳۹۷

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۹
محمدباقر

رفته بودیم خانهٔ دوستم برای چشم‌روشنی دخترکوچولوی نازش.

دوستم، بابای بچه درآمد گفت: «قربون پَک‌وپوز بچه‌م بشم.»

خانمش گفت: «مگه حیوونه؟ درست قربون‌صدقه برو!»

دوستم گفت: «خو قربون دَک‌ودَن دخترم بشم.»

خانمش گفت: «می‌شه اصلاً قربون بچه نری!»

دوستم گفت: «لب‌ولوچه چی؟»

خلاصه این بگومگوها عصرمان را ساخت.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

دوشنبه ۱۶:۴۶

۲۳مهر۱۳۹۷

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۶:۴۹
محمدباقر

_ ارث بابامه. می‌خوام بسوزونمش.

_ آی آقا‌، ارث بابات رو من می‌خوام.

_ تو چه کاره‌ای؟

_ ارث‌باباخور مردم.


اندر گفت‌وگوی من و دوستم در مترو و طنازی مردم در این وانفسا


محمدباقر قنبری نصرآبادی

یکشنبه ۱۳:۳۷

۲۲مهر۱۳۹۷

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۲ مهر ۹۷ ، ۱۳:۳۹
محمدباقر

می‌گم نمی‌گم عشقم که بگی چه زود شدم عشقت؛

اما عشقم عاشقتم!

می‌گه عجب...


محمدباقر قنبری نصرآبادی

یکشنبه ۰۰:۱۹

۲۲مهر۱۳۹۷

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۷ ، ۰۰:۲۱
محمدباقر

می‌گه نصف‌شبه شد.

می‌گم خب!

می‌گه نمی‌خوای بخوابیم؟

می‌گم تازه سرظهر امریکاست.

چیزی نمی‌گه.

منم گوشی‌ رو قطع می‌کنم و می‌خوابیم.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

شنبه ۲۳:۵۲

۲۱مهر۱۳۹۷

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۳
محمدباقر

می‌تونم امروز بروم سر کار و بهش فکر نکنم.

می‌تونمم فقط بروم سر کار.

ادامه‌نوشت

البته کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش؟


محمدباقر قنبری نصرآبادی

شنبه ۱۳:۴۵

۲۱مهر۱۳۹۷

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۷ ، ۱۳:۴۶
محمدباقر