......

......

......

......

همزادپنداری با کوزت؛ با قدری تفاوت

سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۵۹ ب.ظ

دیشب در آشپزخانه، سر میز نشسته بودم و داشتم شام می‌خوردم با حسی شبیه به این: روی جدولِ کنار خیابان، می‌لرزم و نذریِ یخ‌زده می‌خورم!


دقیقاً حسم این بود؛ از بس پسرخواهرم سر یخچال می‌آمد و درِ یخچال را تا بوق هشدارش باز نگه‌ می‌داشت تا بلکه خوراکی مطلوبش را بیاید.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

۱۹:۵۵

۲۳آبان۱۳۹۶

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۲۳
محمدباقر

نظرات  (۲)

شمام از اون متعهد متخصصاش بشید خب!
باید براش مشخص نکنید بذارین با دلش بار بیاد
حلال زاده به داییش میره
پاسخ:
چشم حتماً...
دست‌کم به اون دایی‌هایِ دیگه‌ش بره... 
:-)
من هم سعی می‌کنم متخصص شم و متعهد... اجبارش نکردم. از این به بعد هم نمی‌کنم... :-)  بعضی وقت‌ها فقط بهش می‌گم برایم آب بیاره...
بسی کار باحالیست عمل خواهرزداتون
به ادم امید زندگی میده وقتی خوراکی مطلوبو مییابه!
پاسخ:
دقیقاً :-)
فقط کاش به‌من نره... گناه داره... باید خدمتگزار مردم بشه!
از اون متعهد‌ها و متخصص‌هاش.