داستانکِ «عشقبازی با حرم»
شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۴ ق.ظ
در محاصرهٔ تکفیریها بودیم.
اونا نمیدونستند
ما وسطشون گیر افتادیم.
به حجحسین گفتم:
وَخی بریم یه جای امن!
گفت:
پیش عباس؟!
گفتم:
مِگه عباس کوجاس؟
دست عباس تو دستش جا مانده بود.
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۷:۵۳ عصر
۱۱تیر۱۳۹۵
۹۵/۰۴/۱۲