دل هست فهم نیست!
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ب.ظ
تو میگویی چطور میشود
دل باشد فهم نباشد
چشم باشد دیدن نباشد
گوش باشد شنیدن نباشد
من میگویم آخر لازم و ملزوم همدیگر که نیستند
تو میگویی همین که گفتم و بس!
من میگویم به پیشوند کج زینت داده شدهاند
کجفهمی
کجبینی
کجشنوایی
و همین عدم است
میگویی چطور؟
میگویم کربلا
میگویی غرض؟!
میگویم امام را نشنیدند
حرم را ندیدند
و حق را...!
بهتزده چیزی نگفت
پس تیر خلاص را زدم
گفتمش اینان به سان ستوراناند
بلکه گمراهتر
چه اینکه در خون امام خود غوطه خوردند
محمدباقر قنبری نصرآبادی
سال ۱۳۹۲
۹۵/۰۳/۳۰